مرکز ارتباطات‌و رسانه

آستان قدس رضوی

www.razavi.ir

در امتداد مهرورزی امام مهربانی‌ها

در امتداد مهرورزی امام مهربانی‌ها

در پویش «نذر امام» که از سال گذشته و با هدف تحکیم بنیان خانواده آغاز شده، زندانیانی که پدر یا مادر خانواده‌ای باشند، با وساطت آستان قدس رضوی و با مشارکت ستاد دیه آزاد می‌شوند تا سایه‌شان همچنان بر سر فرزندانشان مستدام باشد و از فروپاشی کامل کانون خانواده جلوگیری شود. این‌طرح و پویش پرخیر و برکت میسر نشده و نمی‌شود جز با نگاه و نظر لطف و رحمت امام مهربانی‌ها که هرجا نام مبارکش برای وساطت و ضمانت به میان می‌آید، دلخوری‌ها و کدورت‌ها برطرف و زمینه نجات و رهایی فراهم می‌شود. پویش نذر امام، در ۲۵ مهرماه سال گذشته همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا (س) و در پی تأکیدات تولیت آستان قدس رضوی مبنی بر آزادی زندانیان معسر و به همت بنیاد کرامت رضوی به اجرا درآمد. در این طرح و پویش سراسری که در آغاز با هدف آزادی مادران دربند و بازگرداندن آنها به آغوش خانواده به اجرا درآمد، ۱۳۷ مادر زندانی معسر جرایم مالی و غیرعمد شناسایی شدند و طرح آزادی آن‌ها از زندان، وارد فاز اجرایی شد. آزادی این ۱۳۷ مادر کام بانیان و خیران و مجریان طرح را آنچنان شیرین ساخت که خواهان تداوم آن شدند و در مراحل بعد، علاوه بر مادران، پدران زندانی مالی و جرایم غیرعمد را نیز دربرگرفت. این پویش پرخیر و برکت که نظر پرمهر و رحمت امام مهربانی‌ها روی آن سایه گسترانیده، تاکنون به آزادی 580 زندانی پدر و مادر با مبلغ 250 میلیارد تومان بدهی منجر شده است. اگرچه شکی نیست که اراده و توجه و نگاه مهربان ضامن آهوی خراسان در شکل‌گیری و تداوم این پویش دخیل بوده و هست، اما جدای از این مهم، مشاهده حس و حال رضایت‌بخش و پرسرور مادرانی که به آغوش خانواده بازگشته‌اند و کانون‌های در آستانه فروپاشی که دوباره بنیانشان محکم و مرصوص شده است، عامل و انگیزه مهمی برای تداوم پویش نذر امام بوده است.

نامه‌ای که امام رضا (ع) آن را بی‌جواب نگذاشت

اهل فیروزآباد از توابع شیراز است؛ همسرش او و تنها دخترش را رها کرده و رفته. دخترش آواره و خودش پشت میله‌های سرد و سخت زندان گرفتار...

این شروع قصه لیلاست؛ قصه‌ای که از گرفتاری و محکومیت و دربندشدن آغاز می‌شود و با یک توسل و معجزه به رهایی می‌انجامد.

لیلا در شرح داستان پرغصه‌اش به ما می‌گوید: «به دلیل امضای یک چک بی‌جا و بی‌محل گرفتار شدم و سر از زندان درآوردم. همسرم پس از این اتفاق، دخترم را تنها گذاشت و از خانه رفت. درد گرفتاری و اسارت و بیماری یک طرف، دل‌نگرانی برای دختر بی‌سرپرست و تنها و آواره‌ام از سوی دیگر، روز و شب‌های حبس را برایم جانکاه کرده بود. پس از گذراندن ۲ماه و نیم حبس، سندی گذاشتم و برای دو ماه به مرخصی آمدم تا تنهایی دختر آواره و سرگردانم را پر کنم و کمی از رنج کودکانه‌اش بکاهم. اما پس از گذران دوره مرخصی چه باید می‌کردم؟ پس از آن دخترک را به چه کسی می‌سپردم؟ این پرسش‌های هولناک، هر لحظه بر ناامیدی‌ام می‌افزود تا اینکه در کمال ناامیدی و یأس از حمایت بندگان خدا، مهرورزی امام رضا به یادم آمد و در جانم بارقه امیدی روشن شد.

به ذهنم آمد نامه‌ای برایش بنویسم. نوشتم و در کمال ناباوری و کمتر از ۱۰روز جواب نامه رسید. جواب نامه را خادمان مهربان امام پرمهر آوردند، آن هم نه پاسخی کاغذی به همراه وعده و وعید، که با بشارت یک معجزه.

آنها پای کار من آمدند و خودشان پیگیر رفع مشکلات و گرفتن رضایت از شاکی و رفت‌وآمد به دفتر قاضی شدند؛ آنقدر که به آزادی‌ام منجر شد و اکنون کنار دخترم هستم.


تماس تلفنی زندگی‌بخش

دختری که خودش درگیر مشکلات زندگی و مرگ همسرش بود، حالا مادری شده بود برای پدر و مادرش که در حبس بودند و تصمیم گرفته بود تا آن‌ها را آزاد نکند از پای ننشیند.

پدر و مادرش از روی ناآگاهی پشت یک چک را امضا کردند و به همین دلیل به مدت یک سال راهی حبس شدند؛ حبسی که غم و غصه‌اش روی قلب پدر نشست و سکته او را به دنبال داشت و مادر را گرفتار بیماری آسم کرد. دختر که می‌خواست منجی پدر و مادر شود اما هیچ حامی و یاری‌گری نیافته بود، مستأصل و درمانده روزها را در این نگرانی به شب می‌رساند که دست به دامان چه کسی شود تا به نجات والدینش بینجامد. تا اینکه نسیمی از جانب حرم وزید؛ نسیم رحمتی که شروعش زنگ‌های ممتد گوشی تلفن بود و ادامه‌اش خبری که از پشت خط به او می‌گفت از سوی آستان قدس رضوی و با حضور خادمان امام رضا (ع) به پرونده پدر و مادرش رسیدگی شده و آن‌ها به‌زودی از زندان آزاد می‌شوند. این خبر زندگی و جان دوباره به دختر داد؛ دختری که امسال در روز مادر و میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) در کنار پدر و مادرش طعم شیرین جشنی متفاوت را چشید.


امام رضا (ع) حواسش هست!

حالا مدتی است که دوباره دختر و پسرش را زیر بال‌وپر گرفته و آنها را در آغوش پرمهر و امن خود جا داده تا از گزند آسیب‌های ریز و درشت زندگیِ بدون سرپرست در جامعه در امان باشند.

تا همین چند وقت پیش اما گرفتار و دربند بود و تنها دختر و پسرش تنهاتر و نگران‌تر و حیران‌تر از شب‌ها و روزهایی که پی هم می‌آیند و حتی تکه نانی برای گذران این روزهای سخت در سفره‌شان نبود. حکایت تلخی است حکایت این مادر دربند کرمانشاهی و دو فرزندش که هم تلخی گرفتارشدن و روزهای سخت بی‌کسی را چشیدند و هم شیرینی معجزه آزادی تحت لوای پویش نذر امام را. به سراغشان رفتیم تا کمی از این تجارب تلخ و شیرین‌ بشنویم و در آن سهیم شویم.

مادرِ دربند سابق و آزادِ امروز شرح قصه پرغصه‌اش را این‌گونه برایمان بازگو می‌کند:

همسر سابقم با جعل امضا و استفاده از دسته‌چک من، تعداد زیادی چک کشیده بود؛ چک‌هایی که پس از جدایی‌مان یکی‌یکی برگشت می‌خورد و درنهایت مرا راهی حبس و زندان کرد. محبوس شدن همانا و تنهاشدن دختر و پسرم که هیچ کار و درآمدی نداشتند، همان!

آنها در نهایت و از سر ناچاری با فروش روزانه وسایل خانه روزگار می‌گذراندند، اما هیچ کورسوی امیدی برای رهایی من که با به‌روز شدن مبالغ چک‌ها شرایط آزادی‌ام سخت‌تر می‌شد وجود نداشت، تا اینکه یک‌روز پسر و دخترم به ستاد دیه می‌روند و از آن‌ها درخواست کمک می‌کنند؛ درخواستی که به آزادی من منجر شد. این درحالی بود که ما بی‌خبر از پویش نذر امام، تحت حمایت و مهر امام رضا قرار گرفتیم و بخشی از مبلغ چک‌های من از طریق آستان مقدس رضوی پرداخت شد و دوباره توانستم کنار فرزندانم بازگردم و آنها را زیر بال‌وپر بگیرم.

10 صفحه آخر