ناشنوایان امسال از مشهد و حتی شهرهای دیگر، با شور و شوقی وصفناشدنی در حرم گرد هم آمدند. همه لباس سیاه بر تن داشتند و نگاههایشان پر از شوق، حزن و اندوه بود. صحن و دارالقرآن حرم با پردههای مشکی و پرچمهای عزای امام رضا (ع) مزین شده بود؛ فضایی آرام و باوقار که تنها صدای هقهق گریه و حرکت آرام دستها آن را پر کرده بود.
سکوت اشک در همهجا آکنده شده بود، فضا پر بود از اشاره دستهایی که حکم زبان داشتند. حالا نوبت چشمها بود که ببینند، بشنوند و در عزای سید و سالار شهیدان بگریند. اشارههای انگشتان دست روایتگر زخمها، غمها و مصائب اهل بیت (ع) بود. همه چیز در سکوتی غمبار ادامه داشت؛ سکوتی که حرف بسیار داشت و در پی یک اشارت بود: «از دوست به یک اشارت، از ما به سر دویدن».
صحنهای حرم رضوی در سکوتی خاص فرورفته بود، همراه با نوری ملایم و حرکات آرام و دقیق دستانی که با اشاره، بخشی از تاریخ و اندوه را منتقل میکردند. دریچههایی ساخته شده بود برای دلهایی که با زبان متفاوتی به عشق اهل بیت (ع) سخن میگفتند؛ جایی که بیزبان هم زبان اندوه و عشق میشد.
در آن شب، مرثیهخوانی بدون صدا، اما پرطنینتر از هر نوای صوتی به گوش جان مینشست. هر اشاره، کلمهای بود از جان و هر حرکت دست، پیام محبتی بود که فراتر از شنیدن، قلب را تکان میداد و میلرزاند.